سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آخوندها از مریخ نیامده اند!!!

دوباره متولد شدم!

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر دوبار زندگی کنین بار دوم چی کار میکنین!

نمیشه ؟چرا میشه... بعضی وقتها احساس میکنی واقعا خدا دوباره بهت یه فرصت داده هرچند تمام لحظه های زندگی یک لحظه ی جدید و غنیمته !

اما اگه تو یه جاده  یک تریلی بپیچه جلوتون و شما با سرعت به سمت اون برین...

 

وقتی تریلی رو دیدم کمتر از چند ثانیه طول کشید  در اون لحظه فقط یک جمله مثل برق از ذهنم گذشت پس اینطوری می میرن !

و بعد ...

اصلا باورم نمیشد مثل ادمای گیج  ...

هنوز زنده بودم و زهرا که از عقب پرت شده بود گریه میکرد !چیزیش نشده بود .

خدارو شکر بابا یه چششون سالمه !

محمد بی حال رو دست بابا افتاده بود .

خاله صورتشون غرق خون بود ...

مامان نبود رفته بود قم برای امتحاناتش نمیدونستیم چطور خبرش کنیم.

روز بعد غیر از زهرا هرکدوممون یه دست و پای گچ گرفته داشتیم .و چشم بابا هم خدارو شکر به خیر گذشته بود...

 خدایا هنوز دارم نفس میکشم!

یه فرصت دیگه ...

یه زندگی دیگه ...

چیزی شبیه معجزه ...

شما باشین چی کار میکنین؟

خدایا شکرت

خودت توانی بده که آنطور که تو دوست داری زندگی کنیم احساس میکنم مسئولیتم خیلی سنگین تر شده !

 

 

 

 

 من که نمیخوام رای بدم ....

.

.

اصلا...

.

نه!

.

. ابدا......

خب چرا میزنی؟

 

چون دو ماه کم دارم!!

ولی حمایت خودمو از دکتر محمود احمدی نژاد اعلام میدارم!!

اما شما که رای میدین فردا باید جواب رایتونو بدین

حواستون هست؟

پی نوشت:

بچه های سیاسی!(وبلاگ ابجی خانوممونه!)

التماس دعا


آن مرد در باران رفت....!

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

... آنهایی که از نزدیک میشناختندش میگفتند مرد بزرگی بود ...  شاید به همین دلیل بود که تن نحیفش  همچون قفسی از پوست و استخوان زیر بار این روح بزرگ خمیده شده بود و ویلچر به کمک اش امده بود تا شاید او را در تحمل این روح بزرگ یاری دهد.. که عاقبت ویلچر نیز نتوانست و او پرواز کرد...

انقدر متواضع بود که وقتی همسایه ها میگفتند دکتر است میگفتیم شاید اشتباه میکنند و کس دیگری را میگویند ..! 

...دی شیخ با چراغ همی گشت دور شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم ارزوست

گفتند یافت می نشود گشته ایم ما

گفت انچه یافت می نشود انم ارزوست...

اخر ما عادت کرده ایم همیشه در جایی دور ،بسیار دور، شاید در مریخ !دنبال مردان بزرگ میگردیم ...نه، شاید او همسایه ی ما باشد . همسایه ای یکی دو کوچه انطرف تر ...

افسوس که حالا که روز دستهایمان پرواز میکند او را شناختم .. ای کاش میدانستم مردان خدا همین نزدیکی هایند......  

دکتر ،داروساز بود. یعنی بعد از اینکه قطع نخاع و شیمیایی شده بود درس خوانده بود ... اما مادرم میگوید او متخصص قلب بود !! متخصص قلبهای مریض ! او که عکس و ویلچر خالی اش هم شفا می داد تا برس به نفسش !

او که به گفته ی نزدیکانش 17 - 18 سال است که شبها خواب درستی نداشته ولی درد و سختی این سالها را فقط با ذکر خداو دعا تحمل میکرده و این کار از او مردی ساخته بود که اگر دنیا با تمام مظاهرش به در خانه او میرفت مایوس بر میگشت ... می گفت هرکار کردیم قسمتی از وظیفه ی ما بوده و اگر اجری هست با خداست... میگفتند اگر تعریفش میکردی چهره اش در هم میرفت ...می گفتند روی ویلچر توی دارو خانه اش پناه نیازمندان بود البته تا روزی که توان صحبت داشت !

و امروز ما بحال خود اشک ریختیم...

 

 


بچه های مهد بارقه !

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

اینها بچه های مسجدمونن ... بچه های مهد قران بارقه...

ادم میخواد تک تکشونو بخوره! خیلی ماهن ...

 هرسال شب های  محرم ها مراسم دارن یکی براشون داستان وقایع عاشورا رو  میگه بعد هم بچه ها از چیزایی که فهمیدن نقاشی میکشن ... وای پارسال باورم نمیشد این نقاشی هارو بچه ها کشیده بودن!!! بچه های سه چهارساله یه چیزایی کشیده بودن که ادمو به گریه مینداخت اگر پیدا کردم حتما میندازم تو وبلاگم ... 

دیروز داشتم مثل همیشه غر غر میزدم.......حرفها و فکرایی که هیچ وقت هیچکی نمیفهمه دارم چی میگم!و تنها کسی که از حرفام سر درمیاره فقط خودمم!!!

 منتظر بودم باز مثل همیشه یکم مامان خانوم نصیحتم کنه و ...منبر بره!و بگه فاطی برو بخواب خوب میشی!

 که یهو دیدیم مامان خانوم پرید و مارو بغل کرد و بوسید  . .....من همینجوری موندم!!!.

گفت :فاطمهههههه خیلی خوشحالم که تو کشوری زندگی میکنی که  فکر میکنی!!!!اون ور اب هیشکی فکر نمیکنه انگار!! برای افراد فقط مهمه چی بخورن چی بپوشن ... خور و خشم و خواب و شهوت...به زندگیشون نگاه میکنی... به فیلماشون نگاه میکنی...انگاار! هیچ چیز جدی و هدفی ندارن ...!این مدت خیلی دلم برای تلوزیون ایران تنگ شده بود...! برای مردم خودمون ...برای خدا ...!!!برای امام حسین(ع)!!!برای...

خیلی نمیتونم درک کنم مامان خانوم چی میگه!

اما حالا فکر میکنم باید خیلی خدارو شکر کنیم که تو کشوری بزرگ شدیم که به چیزهای دیگه یی غیر از خوراک و پوشاک و شهوت و... هم فکر میکنیم!! تو کشوری بزرگ شدیم که از همون دو سه سالگی با حسین(ع) اشنا میشیم با زینب (س)اشنا میشیم با فاطمه(س) اشنا میشیم با علی(ع) اشنا میشیم .... تو کشوری بزرگ شدیم که هدف داریم!

 

فقط میتونم بگم :

الحمدلله رب العالمین.....

 شب شام غریبان  ..... 

 

 

 

 

 

 

 

 

پی نوشت:

1. راستی زهره میگفت : شمع روشن نکنین بذارین اینجا مد نشه  اخه کلی خرافات توشه ! بعضی ناراحت شدن بعضی سوال براشون پیش اومد. من از بعد هنری میگفتم نه شب شام غریبان با شمع قشنگه

اخه بعضی هنوزم شمع نذر مسجد میکنن ،عزیز من نذر کردن خودش فلسفه ای داره زمان و مکان رو فراموش نکنیم یه زمانی روشنایی مساجد با همین شمعا بود خب نذر میکردی حاجتم میگرفتی ... حالا به نظر شما این کار خنده دار نیست؟ جاش نذر کنیم پول برق مسجدو بدیم !!

2. بعدا فهمیدیم یه فلسفه ی مخالفت زهره هم شمعایی بود که نمیشد از رو فرش جمع کرد !

زهره خانوم گفت :به نظر شما این شمعارو چطور پاک کنیم؟ مامان خانوم میگه با راه رفتن! شمعا میچسبه ته جورابمون بعد مدتی از رو فرش پاک میشه!! زهره میگه  چطور شمارو با این همه استعداد ندزدیدنتون؟!!!!


مامان خانوم زیارت قبول!!!!!!!!

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام دیروز بعد از سه هفته مامان خانوم از سوئد برگشتن (به خاطر :سیرو فی الارض و بسیار سفر باید تا پخته شود خامی ...و دیدن خاله خانوم اینا!)(زهره میگه شما مادر و دختر اگر این زبونو نداشتین میخواستین چیکار کنین!!!!)

از دیروزه هرکی مامان خانومو میبینه میگه سلااام حاج خانومم زیارتا قبول !!! یاد ما کردین؟!!!

مامان خانومم فورا میگه فکر کردین من اونور اب نمیتونم زیارتگاه پیدا کنم؟

اتفاقا یک زیارتگاهم رفتیم!!!

زیارتگاه سن پترو!در واتیکان(به قول مامان قمِ رم!) مامان میگه اول که وارد شدیم علی اقا (شوهر خالم)به شوخی دستشو مثل مسیحیا گرفت میگه حاج خانوم بیان دعا بخونیم یا مریم مقدس! بعدشم نشستیم یه فاتحه خوندیمو اومدیم بیرون حیف که نذاشتن عکس بگیریم!

پترس یکی از یاران حضرت عیسی(ع) و جانشین بر حق ایشون بوده که اسم اصلیش شمعون بوده و حضرت عیسی لقب پترس رو میذاره براش ... ایشون جد مادری امام زمانم هستن که به دست نرون شهید میشن! قضیه جناب سن پترو یه جورایی شبیه قضیه امام علی (ع)و خلافت و...ایناس...زندگی پولس رو بخونین مطلب بیشتر دستتون میاد... الانم بیشتر منابع مسیحیت از جناب پولس هست نه سن پترس ....مطالبی مثل الوهیت عیسی (ع) یا رهبانیت در دین مسیح ...خواستین بعدا بیشتر صحبت میکنیم !

اینم یکی از فواید اخوند بودن!

خاطرات مامان خانوم که برای من خیلی جالب بود حالا شاید ایشالله انداختمش!

از قرار معلوم گرمای وجودی مامان خانوم به حدی بوده که تا ازین جا رفتن اینجا یخ بندون شده و انگار سوئد و فنلاند که تو قطبه به طرز عجیبی گرم شده !و حتی شب کریسمس 4 پنج سانت بیشتر برف نیومده! حال میکنین اصلا !