سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آخوندها از مریخ نیامده اند!!!

حسن آفتابه را بیار!! جهاد(...)

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

در پی شکست مفتضحانه اسرائیل در غزه...م

یک روز سلطان جنگل شنید که در دنیا کسی هست که از او قوی تر است و ان آدمیزاد است! خیلی عصبانی شد و رفت و رفت تا ادمیزاد را پیدا کند .به موجود ظاهرا کوچکی بر خورد کرد که حیوانات او را از دور نشان میدادند و میگفتند : آدمیزاد اوست گفت بیایید برویم پدرش را دربیاوریم ،گفتند ما از او می ترسیم . سلطان جنگل گفت : ترسوها خودم میروم . غرش کنان رفت سراغ آدمیزاد  گفت : آدمیزاد تویی؟ آمده ام تو را بخورم و حسابت را برسم!م  

آدمیزاد گفت : حالا چه عجله ایه ؟ بفرمایید داخل این اتاق خستگی در کنید . الساعه خدمت میرسم !سلطان را در قفس کرد و به شاگردش گفت : حسن آفتابه را بیار!ح.

حسن هم آفتابه آب جوش را اورد و آدمیزاد آن را روی قفس ریخت و بعد در را باز کرد . سلطان سوخته نعره میکشید و میدوید دوستانش به او رسیدند و گفتند این حال  و روز را چه کسی به سر تو آوده ؟ گفت : آدمیزاد !!همه با هم جمع شدند تا به آدمیزاد حمله کنند، آدمیزاد که از دور آن ها را دید پرید بالای درخت ، شیر ها بر پشت هم سوار شدند تا دستشان به آدمیزاد برسد . آدمیزاد که اوضاع را چنین دید از همان بالای درخت بلند صدا زد : حسن آفتابه را بیار ... شیر سوخته که زیر بود با شنیدن این سخن پا به فرار گذاشت و همه شیر ها پایین ریختند و به دنبال او میدویدند ، از شیر سوخته پرسیدند چرا چنین کردی ؟

شیر سوخته گفت : شما نمیدانید حسن آفتابه را بیار یعنی چه!ب!م!!

 

امروز اسرائیلی ها معنای این ضرب المثل قدیمی ایرانی را خوب درک کرده اند!!ه 

امروز تو روزنامه خوندم مقاومت فلسطین عملیات روانی ارسال پیامک به تلفن های همراه هزارن صهیونیست را اغاز کرده  : با این مضمون (وارد غزه شوید که مرگ در انتظار شماست ! ) شماری از صهیونیست ها  پس از دریافت این پیامک راهی بیمارستان شدند . بعد هم ارتش اسرائیل همه ی گوشی ها ی موبایل سربازان را جمع کرد. ا

 حسن آفتابه را بیارررر......نسحم

 

پی نوشت:ت

مثل اسرائیل هم مثل همان هواپیماربای ناشی است که :ب

 وقتی هواپیما از زمین بلند شد و از فرودگاه دور شد رفت توی کابین خلبان و اسلحه رو گرفت طرف خلبان و با لحن خشنی گفت: « مسیر رو عوض کن و برو اسراییل» خلبان با لحن آرامی گفت: « برو بشین بچه بذار حواسم جمع کارم باشه » . بنده خدا از لحن آرام خلبان جا خورد. انگار نه انگار که تفنگ گرفته طرف خلبان. دوباره ولی با صدایی لرزان گفت:‏ « اصلا نمی خواد بری اسراییل. برو طرف دبی. برو و الا شلیک می کنم.» خلبان این بار عصبانی شد. زد پس گردن هواپیماربا و گفت: « د ... مگه بت نمی گم برو بذار حواسم به رانندگیم باشه؟!. برو بیرون. برو این غلطا به تو نیومده» . هواپیماربا اشکش در آمد و با لحن التماس آمیزی گفت : « خب... خب حداقل بذار یه بوق بزنم. جون من. فقط یه بوق!»

از وبلاگ خدا بیامرز (؟؟)کلرجی من!

روز اول گفتند میخوایم غزه را در هم بکوبیم! بعد از کمی گفتند اصلا هدف ما فقط حماس هست ! بعدتر گفتند هدف ما پایگاه های موشکی حماس هست !بعد تر گفتند هدف ما ترساندن حماس هست ...

 

** شمارش معکوس(غزه)