سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آخوندها از مریخ نیامده اند!!!

سیاه نمایی ؟!

بسم الله ...

سفارش کرده بود نقد این فیلم را سریع بنویس برام بفرست ؛اولین روزهای اکران بود که فرستادم ... گفت سیاه نمایی کردی ! بعد تر ها که توی مجله ها و روزنامه ها درموردش تعریف های بی حد و حصر خواندم به خودم شک کردم !باید فکر کرد

شما چی میگین ؟؟

.روزهای زندگی

.

"روز های زندگی یا پرستاران "

 

صدای موسیقی آغازین  فیلم را که میشنوی دلت گرم می شود ،موسیقی که از سنخ موسیقی فیلم های دفاع مقدس دهه هفتادی و حاتمی کیایی است، مخصوصا وقتی روی پرده اسم شیخ طادی را میبینی دیگر خیالت راحت می  شود .

 البته  اگر با دید فنی و سینمایی به تماشای فیلم آمد باشی خیلی  هم دست خالی بر نخواهی گشت ...  

اما؛

 در طول فیلم هرچه بیشتر می گردی ،کم تر می یابی .

دفاع "مقدس" را می گویم؛ این فیلم قبل از اینکه بخواهد دفاعی مقدس را نشان بدهد بیشتر جلوه گر تصاویر جنگی ست ،جنگی که می تواند هرجای جهان و برای هر کشوری اتفاق افتاده باشد ... "زخم خوردگان" این جنگ جانباز نیستند ،بلکه مجروحینی هستند که انگارتوی خانه هایشان  خواب بودند و خمپاره ای از آسمان امده و روی سرشان خراب شده و حالا مبهوت این اتفاق اند ...! و برایشان این سوال های اساسی پیش آمده که: اگر "بمیرم" کجا می روم ؟ و یا داد و بیداد می کند که" اگر کور بشوم چه کار کنم ..!" یا خودشان را به تمارض زده اند تا توجهی را برانگیزند ...

انگار هیچ کدام از رزمندگان هدف خاصی ندارند (نه الزاما حتی مقدس !). و هر بار پس از دیدن این صحنه ها خودت را دلداری می دهی که حتما کارگردان می خواهد واقعیت ها و طیف های مختلف زرمندگان را نشان بدهد و تا آخر فیلم فرصت باقیست؛ فرصت باقیست برای دیدن رزمنده 15 ساله ای که پس از قطع شدن دستش اشک چشمش خشک نمی شد و در جواب دلداری دیگران می گفت : من برای شهادت آمده بودم و شرمنده ام از زنده ماندنم  ... از اینکه خدا قبولم نکرده ...!

اما انتظار ها به جایی نمی رسد و سر انجامی ندارد ...

در این فیلم با جانبازان (ببخشید مجروحینی ) روبرو هستی که مدام آه و ناله می کنند و نه خبری از یازهرا ویا حسینی هست و نه صدای قران و نه حتی صبر و تحملی ...همه چشم ها خیره شده به دکتر امیر علی که هم با اخلاق است و هم انسانی کاربلد و متعهد ،گویی یک سر و گردن از همه بالاتر است .

شخصیت های فیلم عموما سیاه و سفید اند و کمتر شخصیت خاکستری در فیلم دیده می شود ، این روند تا جایی پیش می رود که امیر علی تبدیل به یک سوپر من می شود . یک مرد اسطوره ای که هر کاری از دستش بر می آید و می شود منجی ...و هرچه در شخصیت دکتر  سامان می گردی نمی توانی نقطه مثبتی پیدا کنی .

برخی صحنه ها هم انگار هیچ توجیه عقلی خاصی ندارند و فقط برای دراماتیک کردن داستان به آن چسبانده شده اند. صحنه هایی مثل حرکت کودکانه سیما برای نجات سامان . حرکتی که از شخصیت سیما بعوان فردی با درایت و شجاع بعید به نظر می رسد .

وقتی با یک دید کلی از اول تا اخر فیلم را می نگری احساس می کنی با چیزی فراتر از سریال پرستاران مواجه نیستی همان داستان همیشگی پزشک و بیمار با چاشنی اخلاق و انسان دوستی و تعهد کاری !

تنها دل خوشی ام این است که این کار آقای شیخ طادی عامدانه نبوده باشد ...

 

 

*شاید از بس کار گردان زور زده واقعی از کار در بیاد از اون در افتاده !!