سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آخوندها از مریخ نیامده اند!!!

سمیه جون هم...

    نظر

سلام

خوش به حالش

اوایل که سمیه جون با مامان تو ورزش صبحگاهی دوست شده بود اونم فکر می کرد اخوندا از مریخ اوومدن .سمیه جون پرستاره از اون دخترای گل روزگار مهربون نجیب نماز خون و....ا

اما...

دور وبریهاش می گفتن :ادم باید شاد باشه ! مجلس روضه سر جای خودش جشنهای کوچیک خانوادگی باکمی حرکات موزون هم جای خودش! می گفتن :  مگه چه اشکالی داره توی کیف دستی یک  دختر چند تا وسیله نقاشی وصافکاری هم باشه!! خدا زیباست و زیبایی ها رو هم دوست داره !...

اما.........................

یه وقت دیدیم سمیه دیگه اون دوستاشو دعوت نمی کنه !اسم مکه که می امد مثل عاشقا اشک می ریخت که منم باید برم!اخرم رفت و هرچی پس انداز از حقوقش داشت رو با پول طلاهاش ریخت برای ثبت نام حج !حالا دیگه   c dهاش یه چیز دیگه می خونه !سوالاش یه طور دیگه شده بود !؟ یه روز مامان جون بهش گفت : تو اگه جواب سوالاتو می خوای برو حوزه هم درساش هم جوش یه طور دیگس اگه اهلش باشی که تو هستی می تونه ادم بسازه !

سمیه می گفت همیشه فکر می  کردم حوزه مال ه عده خاص .. مگه میشه !تصور کنید برخورد دور وبریها وقتی سمیه جون تصمیم گرفت بره جامعه الزهرا ...

اما حالا سمیه توراه بازگشت از قمه خدا کنه تو مصاحبه قبول شه می گفت از حضرت معصومه (س) خواسته حاجتش رو بده. براش دعا کنید.