سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آخوندها از مریخ نیامده اند!!!

40 تا مومن!!!

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

چند روز پیش مامان و بابا و بچه ها رفتن  سر راه خاله خانوم و من هم برای اینکه از درسا عقب نمونم چند روزی رفتم خوابگاه موندم...

سحر که شد رفتیم سحری خوردیم و قتی برگشتم دیدم هرکسی یه جا ولویه یکی داره فال حافظ میگیره یکی چرت میزنه  یه عده دارن با هم حرف میزنن و.... تا زود اذون بشه و نماز صبحشونو بخونن منم به دوستم میگم تا اون موقع بیا یه نماز شبی بخونیم حیفه ... دوستم میگه من که یاد ندارم ومن هم برای اینکه خیلی تابلو نشم هیچی نگفتم و رفتم یک کنار که نماز بخونم  ولی همش فکر میکردم چجوری به بچه ها بگم ؟ یه دفعه یاد رو حانی جدیدمون که از قم اومده بود افتادم خیلی جالب حرف میزد

یه عالمه داستان برامون تعریف میکردجالب بود یه بار سر کلاس ما شروع کردن در مورد یه مساله صحبت کردن و داستان گفتن و... همه هم داشتن به شدت گوش می کردن این اقا هم هی داستان  گفت و باز یه چیزی یادش اومد در مورد اون هم یه داستان و قضیه تعریف کرد وقتی تموم شد میگه راستی بحث درمورد چی بود؟ همه زدن زیر خنده ...

میگفت من خودمم رشته ریاضی درس میخوندم  اون زمان فکر میکردم ما مخ های مدرسه ایم و دیگه خیلی ای ولیم و خلاصه خیلی ادعامون میشد  (به بقیه کلاسا نگین ها ) میگفت در برابر این ادعاهه ما یه مسئولیت سنگین هم به عهده داریم خیلی سنگین ...

 برامون چند تا معادله برای زندگی گفت  میگفت  خدا برای هر کاری یه معادله گذاشته که اگر درست انجامش بدیم  جواب درست  به دست میاد چند تا مثال برامون زد برای هر کاری  که فکرشو میکردیم !

  یه بار یکی از بچه ها از شون پرسید ببخشید چه جوری امر به معروف کنیم که تاثیر داشته باشه  اول کلی توضیح داد اخرم گفت اگر باز هم اون نفر مقاومت و لجبازی کرد باید بذاریم  که مثل نسرین خودش سرش به سنگ بخوره بعضیا لازمه خودشون یه چیزو تجربه کنن.

حرف از حق الناس شد اقا ازین حدیث متحولی ها گفت همه یاد حق الناسشون افتاده بودن یکی میگه ببخشید حاج اقا اگه حق یکی به گردنمون افتاده باشه ونتونیم گیرش بیاریم  چی کار کنیم؟حاج اقا میگه خب پیش میاد اینجور مسائل تازه خودم یادم میاد اون سالا که بچه بودیم  یه بار از کنار یه میوه فروشی سر کوچمون رد می شدم دیدم ازین گرجه سبزای تپل اورده بود بد جوری چشمک میزد ما هم از بچگی رفتیم دوتا برداشتیم یه کنارخوردیم حالا هم نمی دونم اون میوه فروشه کجاست که برم پولشو بدم ....بعدشم گفت که باید چی کار کنیم

 یه طرز حرف زدن جالبی داشت بچه ها تعجب کرده بودن شایدچون تا حالا هر اخوندی که دیده بودن از شکیات نماز و پا کی نجسی براشون گفته بود عادت کرده بودن  فکر می کردن اخوندا فقط برای همین حرفان!!! شایدم فکر میکردن اخوندا از مریخ اومدن اصلا جالب بود که اخوندی هم فیلم میبینه !!! چیزی نمونده بود که بگن مگه اخوندا غذا هم می خورن!

خلاصه که اون لحظه ما یاد این اقای اخوندمون افتادیم  که اتفاقا شبها برای نماز جماعت میامدن  خوابگاه و بعد از نماز هم یه صحبت کوچولو داشتن گفتم میریم میگیم که  یه ذره از فضائل نماز شب و چگونگی خوندش  و اینجور چیزا برای بچه ها بگن و گفتیم.... بعد نماز هم اقا شروع کردن به حرف زدن و.... فرداش سحر که شد با دوستم سحریمونو خوردیم اومدیم تو اتاق با یه صحنه جالب وعجیب رو به رو شدیم !

 دیدیم همه بچه ها واستادن و دارن نماز شب می خونن همه!  لای تخت ها و گوشه های اتاق پر بود گفتم شاید هنوز خوابم ! دیدم نه ...

(بابا ....تاثیر!)

کم کم بچه ها 10 رکعتشونو که خوندن شروع کردن که حالا 40 تا مومن از کجا گیر بیاریم یکی میگفت من که مامان و بابا و علیمونو و دایی و زن دایی و اون دایی دیگه و.. ****. یکی ازون اخر میگه که نه اول باید از این اخوندای معروف شروع کنیم مثل اقای بهجت و سیستانی واقای خامنه ای و... ****یکی از انسانی ها می گفت: فردوسی و سعدی و خاقانی و حافظ  ومولوی...چطوره؟ **** یکی میگه :سران مملکت اقای  احمدی نژاد اقای شاهرودی اون وزیر بهداشته ....*****یکی ازون عقب داد زد فقط سید حسن نصر الله  ماشالله حزب الله ****یکی برداشت به شوخی میگه اگه من بخوام برای برادرا(از نوع دینی!!)م تنها دعا کنم 40 تا کمم هست ****یکی میگه راستی میشه برای نیوتون وانیشتین هم دعا کنیم؟!

و....

من که تو نماز همش به حرفای اینا گوش میکردم و بعضی وقتا نمی تونستم جلوی خندمو بگیرم....

 همینجوری اینا در حال بحث بودن که اذان رو گفتن ....

انشالله قبول باشه این نماز شب بچه ها

...و چه دلهای پاکی!  با یه صحبت شاید 5 دقیقه ای !

 کی مسئوله ..؟