سلام فاطمه جون
حالت خوبه ؟ درس و مشق رو حسابي بوسيدي گذاشتي كنار و راحت شدي نه ؟ من هميشه از خوندن نوشته هات لذت ميبرم ...
راستي يه بار من و همسرم داشتيم وبلاگتو ميخونديم كه اون يهو گفت اين عكسه چقدر برام اشناست چقدر شبيه اقاي رحمتيه .... و بعد يه بار ديگه ايشون رو كه ديد ماجراي رفتن به مناطق جنگي رو بهشون گفت . البته ايشون شما رو يادش نبود ولي ميگفت اون سفر مال پارسال بود و خيليا ازش عكس گرفتن و براي خيلي ها هم چيز نوشته ....
ايشون همسايه ماست ... و همسرم هم ميگه كه خيلي ادم خوب و باحاليه ....
الان اين چندمين باره كه من ميام بابا هر ديدي يه باز ديد هم داره ها .حيف كه عاشق نوشته هاتم و گرنه .....
حتما بيا