سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آخوندها از مریخ نیامده اند!!!

آب ...؟

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

امام حسین (ع) این گونه شهید شد تا سال ها بعد ما یادمان نرود وقتی پای انتخاب پیش آمد  بین "آب" و" عزت و دینمان " کدام را انتخاب کنیم !  

 و ما سال های سال است که میگوییم "سلام بر لب های تشنه ات یا حسین  (ع)  "

پ.ن :

هیئت حاکمه ی اموی از خدا میخواستند که امام حسین (ع ) دست بیعت بدهد و با حکومت آنها موافقت نماید ازاین بهتر برای آنها چه بود که پسر پیامبر و امام وقت به آنها امیر المومنین بگوید و حکومت آنها را به رسمیت بشناسد؟                                                                                                            

      کتاب ولایت فقیه امام خمینی (ره)

 

 


روحانی مچکریم 2!

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی بود یکی نبود..

در روزگاران قدیم بین یونان و تروا جنگی در گرفته بود و علارغم اینکه تروا حدود ده سال محاصره بود یونانی ها موفق به شکستش نمی شدند .

یونانی ها که از این وضع خسته شده بودند به فکر نقشه ای افتاند مدرک داشتنیک اسب  چوبی بزرگ و خوشگل ساختند و هزار تا بوس توش گذاشتند و رها کردند پشت دروازه شهر و وانمود کردند که شکست خود را قبول کرده و اسب را به عنوان هدیه به مردم تروا پیشکش می‌کند.  بووووس

تروایی ها با هم بحثشان گرفت یکی می گفت اسب را بیاوریم تو یکی می گفت نه  باید کاسه ای زیر نیم کاسه باشد .

آخرش هدیه را قبول کردند و آوردند تو و به نشانه پیروزی به جشن و پایکوبی پرداختند ...

نیمه شب یک عده سرباز که داخل اسب پنهان شده بودند از آن بیرون آمدند و دروازه های شهر را به روی یونانی ها باز کردند و تروا که ده سال در مقابل محاصره و حمله یونانی ها مقاومت کرده بود به همین راحتی فتح شد .

 

رئیس‌جمهور گفت: روز پنج‌شنبه آمریکایی‌ها تماس گرفتند که ما هدیه‌ای داریم و این جام (شیردال) را با تشریفات به نمایندگی آوردند و گفتند که این هدیه ما به ملت ایران است.  نجفی گفت: به گفته مسوولان وزارت‌خارجه آمریکا این شئ به نشانه حسن‌نیت این دولت به ایران اهدا شده و ملت آمریکا خوشحال است که چنین هدیه‌ای را به ملت ایران تقدیم می‌کند. دوست داشتنبووووس


پ.ن:

1. برخی عقیده داشتند که این اسب یک نیرنگ جنگی است و به هیچ روی نباید آن را به بهانه اهدای آن به ایزدان وارد شهر کرد لائوکون  پیشوای مذهبی نیز بر همین باور بود و حتی نیزه های به جانب حیوان ساختگی پرتاب کرد تا ثابت کند از آن صدای شیئی میان تهی برمی خیزد. ولی چیزی نگذشت که ماهایی او را خفه کردند و مردم تروا گمان کردند اهانتی به مقدسات روا داشته‌است!

2.  شیر نماد ایران و عقاب نماد آمریکاست اتفاقا یک کتاب هست مال جیمز بیل به اسم شیر و عقاب که به روابط خارجی ایران و آمریکا زمان محمد رضا شاه پهلوی اشاره دارد . حالا این مجسمه که آمریکایی ها فرستادند سرش عقاب و بدنش شیر است که انتخاب آن خود جای فکر دارد ...

سالها پیش مک فارلین اولین بار برای آشتی‌ با خود یک «کیک» به ایران آورد که از قضا شبیه «کلید» بود.

 آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در مصاحبه‌ای که با روزنامه اطلاعات در سال 1365 داشت به این موضوع اشاره کرده و می‌گوید: «وقتی که هواپیما وارد فرودگاه مهرآباد شد. به ما اطلاع دادند که این آقایانی که در فرودگاه از هواپیما پیاده شدند می‌گویند، ما آمریکایی هستیم و برای مسئولان کشور ایران از آقای ریگان و مسئولان آمریکا پیام آورده‌ایم که ما فوری با رؤسای قوا جلسه تشکیل دادیم و گفتیم این آقایان را فعلاً در فرودگاه توقیف کنید تا ببینیم مسأله آن‌ها چیست... آن‌ها در فرودگاه معطل شدند تا ما توانستیم تصمیم بگیریم و خدمت امام مسأله را عرض کردیم و امام فرمودند که با آن‌ها صحبت نشود و پیام آن‌ها را نگیرید و ببینید که آن‌ها کی هستند و برای چه به ایران آمده‌اند؟ آن‌ها را به هتل منتقل کردیم. در هتل ادعا کردند که آقای «مک فارلین» و یک دو نفر دیگر از مشاورین ریگان در بین این افراد هستند که برای مقامات ایران پیام آورده‌اند و آقای ریگان برای مسئولان کشور شما هدیه فرستاده‌اند. هدیه برای هر یک از ما یک عدد اسلحه کلت بود و گفتند که پیام را هم در ملاقات حضوری با شما می‌گوییم و یک عدد کیک هم آورده بودند که به شکل کلید بود... خلاصه هدف آن‌ها در این اصل این بود که بیایند آن یخ‌های سردی که در روابط ایران و آمریکا ایجاد شده است، این یخ‌های اقیانوس منجمد را ذوب کنند! آن‌ها خواهش و التماس کردند که یکی از مسئولان کشور ما را بپذیرند»

3. باید خیلی ساده لوحی باشد که تصور کنیم آمریکایی که به هم پیمانان خود رحم نمی کند و هر روز بیش از پیش جاسوسی هایش در کشورهای اروپایی و .. افشا می شود به دنبال روابط حسنه با ایران که دشمن دیرینه اش بوده باشد ! نه؟


4. الآن یک جریانی در کار است ...که آن جریان انسان را از این معنا می‏ترساند که بخواهد به طور خزنده این کشور را باز هل بدهد طرف امریکا؛ بخواهند از این راه پیش بروند. و این یک مسئله‏ ای است که به قدری اهمیت دارد در نظر اسلام و باید آن قدر اهمیت داشته باشد در نظر شما فرماندهان و دیگران که اگر احتمال این را بدهید، باید مقابلش بایستید، نه اینکه اول یقین کنید به اینکه مسئله این طوری است. بعضی چیزهاست که اگر انسان احتمالش را بدهد، یک احتمال صحیحی بدهد، باید دنبال کند او را و به آن اعتراض کند. 

 امام خمینی (ره)

 


روحانی متشکریم !

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

ممنونیم از اینکه درهای  ایران را به سوی آمریکایی ها باز کردی تا بلکه ایران هم مثل عراق و افغانستان آباد و آزاد شود و قیمت ها پایین بیاید و ما خوشبخت و شاد بشویم !




کلاس زبان !

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

در این کتاب ها مکس و لوسی  همیشه باهم دوست اند با هم به گردش و تفریح می روند و شب و روز می گذرانند و روی این نکته تاکید می شود که این ها دو سال است با هم پارتنر (شریک عشقی)هستند اما هنوز مطئن نیستند یه درد هم میخورند حتی لوسی با مکس در خانه ایکس بوی فرندش(دوست پسر قبلی) قرار می گذارد و انچنان این مسائل بدیهی و حل شده بیان می شود که جای تردید ی باقی نمی گذارد . دنس(رقص) واژه نامانوسی نیست و شراب و آبجو پای ثابت این کتاب هاست ... این کتاب ها در ترویج فرهنگ غربی پا را از این فراتر می گذارد و تمرین هایی میدهند تا خودت را در آن فضا تصور کنی و بگویی  اگر جای آنها بودی چه می کردی ؟ مثلا در یک تمرین میگوید جویی امشب پارتی دارد و دوستانش را دعوت کرده  او برای مهمانان برنامه های خوبی دارد و الان تصمیم دارد میز نهار را بچیند اما نمی خواهد که پسر ها کنار پسرها و دخترها کنار دخترها قرار بگیرند، لیستی از دوستانش  را به شما می دهد و از شما می خواهد میز را طوری بچینید که هیچ دختری در کنار دختر دیگر قرار نگیرد !!

ادامه مطلب...

سیاه نمایی ؟!

بسم الله ...

سفارش کرده بود نقد این فیلم را سریع بنویس برام بفرست ؛اولین روزهای اکران بود که فرستادم ... گفت سیاه نمایی کردی ! بعد تر ها که توی مجله ها و روزنامه ها درموردش تعریف های بی حد و حصر خواندم به خودم شک کردم !باید فکر کرد

شما چی میگین ؟؟

.روزهای زندگی

.

"روز های زندگی یا پرستاران "

 

صدای موسیقی آغازین  فیلم را که میشنوی دلت گرم می شود ،موسیقی که از سنخ موسیقی فیلم های دفاع مقدس دهه هفتادی و حاتمی کیایی است، مخصوصا وقتی روی پرده اسم شیخ طادی را میبینی دیگر خیالت راحت می  شود .

 البته  اگر با دید فنی و سینمایی به تماشای فیلم آمد باشی خیلی  هم دست خالی بر نخواهی گشت ...  

اما؛

 در طول فیلم هرچه بیشتر می گردی ،کم تر می یابی .

دفاع "مقدس" را می گویم؛ این فیلم قبل از اینکه بخواهد دفاعی مقدس را نشان بدهد بیشتر جلوه گر تصاویر جنگی ست ،جنگی که می تواند هرجای جهان و برای هر کشوری اتفاق افتاده باشد ... "زخم خوردگان" این جنگ جانباز نیستند ،بلکه مجروحینی هستند که انگارتوی خانه هایشان  خواب بودند و خمپاره ای از آسمان امده و روی سرشان خراب شده و حالا مبهوت این اتفاق اند ...! و برایشان این سوال های اساسی پیش آمده که: اگر "بمیرم" کجا می روم ؟ و یا داد و بیداد می کند که" اگر کور بشوم چه کار کنم ..!" یا خودشان را به تمارض زده اند تا توجهی را برانگیزند ...

انگار هیچ کدام از رزمندگان هدف خاصی ندارند (نه الزاما حتی مقدس !). و هر بار پس از دیدن این صحنه ها خودت را دلداری می دهی که حتما کارگردان می خواهد واقعیت ها و طیف های مختلف زرمندگان را نشان بدهد و تا آخر فیلم فرصت باقیست؛ فرصت باقیست برای دیدن رزمنده 15 ساله ای که پس از قطع شدن دستش اشک چشمش خشک نمی شد و در جواب دلداری دیگران می گفت : من برای شهادت آمده بودم و شرمنده ام از زنده ماندنم  ... از اینکه خدا قبولم نکرده ...!

اما انتظار ها به جایی نمی رسد و سر انجامی ندارد ...

در این فیلم با جانبازان (ببخشید مجروحینی ) روبرو هستی که مدام آه و ناله می کنند و نه خبری از یازهرا ویا حسینی هست و نه صدای قران و نه حتی صبر و تحملی ...همه چشم ها خیره شده به دکتر امیر علی که هم با اخلاق است و هم انسانی کاربلد و متعهد ،گویی یک سر و گردن از همه بالاتر است .

شخصیت های فیلم عموما سیاه و سفید اند و کمتر شخصیت خاکستری در فیلم دیده می شود ، این روند تا جایی پیش می رود که امیر علی تبدیل به یک سوپر من می شود . یک مرد اسطوره ای که هر کاری از دستش بر می آید و می شود منجی ...و هرچه در شخصیت دکتر  سامان می گردی نمی توانی نقطه مثبتی پیدا کنی .

برخی صحنه ها هم انگار هیچ توجیه عقلی خاصی ندارند و فقط برای دراماتیک کردن داستان به آن چسبانده شده اند. صحنه هایی مثل حرکت کودکانه سیما برای نجات سامان . حرکتی که از شخصیت سیما بعوان فردی با درایت و شجاع بعید به نظر می رسد .

وقتی با یک دید کلی از اول تا اخر فیلم را می نگری احساس می کنی با چیزی فراتر از سریال پرستاران مواجه نیستی همان داستان همیشگی پزشک و بیمار با چاشنی اخلاق و انسان دوستی و تعهد کاری !

تنها دل خوشی ام این است که این کار آقای شیخ طادی عامدانه نبوده باشد ...

 

 

*شاید از بس کار گردان زور زده واقعی از کار در بیاد از اون در افتاده !!



ما و این چادر دست و پاگیر!

بسم الله الرحمن الرحیم


   

با دلسوزی تمام نگاهم می کرد ... گفتم چیه چرا اون طور نگاه می کنی ؟؟  

گفت :ببینم تو تو این هوای گرم چادر مشکی می پوشی گرمت نمیشه ؟ سختت نیست؟

کمی فکر کردم ،

خب راست می گفت هم گرمم می شد هم سختم بود!!

  .

قضیه ما و چادر دست و پا گیرمان بر می گردد به هزاران  سال پیش شاید هم بیشتر...

خدا آدم را آفریده بود ،یعنی هنوز گلش را ، و گذاشته بود کنار بهشت تا  زمانش برسد ...

شیطان آن روزها برای خودش حاج آقایی بود همان روزهایی که از فرط عبادت ملائک جلویش لنگ می انداختند ...آن روزها اسمش عزازیل بود .

 این حاج اقا هروقت که از کنار ادم رد می شد می ایستاد و بر و بر نگاهش می کرد ،بنا به روایتی گاهی هم که فضولی اش گل می کرد میرفت داخل بدن او و آنجا را هم نظری می انداخت ... با خودش فکر میکرد که اصلا یک همچین چیزی را مثلا خدا باید برای چی بیافریند ؟ حتما عرش خدا گسترده شده و به سپور جدید نیاز است ...!

گذشت و گذشت تا روز موعود فرارسید .آن روز همه دعوت شده بودند حاج اقا عزازیل هم همین طور ،احتمالا تسبیحش هم دستش بود، که خدا گفت : خب این خلیفه ی من است برایش سجده کنید ...

 

 حضرت شیطان ماتش برده بود؛ آدم ؟ همان مجسمه گلی که یک مدت کنار بهشت افتاده بود ...! همانی کهاز گل خشک و لجن بدبو ...؟

 

 گفت :خدا قربانت بروم مارا گرفته ای ؟

و شد آنچه شد .

 

آنوقت امام علی (ع) در نهج البلاغه فرمودند :

"خداوند اگر اراده می کرد ،آدم را از نوری که چشم ها را خیره کند ،و زیباییش عقل ها را مبهوت سازد ،و عطر و پاکیزگی اش حس بویایی را تسخیر کند می آفرید ،که اگر چنین میکرد ،گردن ها در برابر آدم فروتنی میکردند .و آزمایش فرشتگان برای سجده آسان بود .اما خداوند مخلوقات را با اموری که آگاهی ندارند آزمایش میکند  تا..."

یک جای دیگر نهج البلاغه هم میفرماید :

"....سپس کعبه را در سنگلاخ ترین مکان ها ،بی گیاه ترین زمین ها ،و کم فاصله ترین دره ها ،در میان کوهه های خشن ،سنگ ریزه های فراوان و چشمه های کم آب و آبادی های از هم دور قرار داد . که نه شتر نه اسب و گاو و گوسفند. هیچ کدام در آن سرزمین آسایش ندارند ....و آزمایشی است آشکار برای پاکسازی و خالص شدن ،که خداوند آن را سبب رحمت و رسیدن به بهشت قرار داد. اگر خداوند خانه محترمش ،و مکان های انجام مراسم حج را ، در میان باغ ها و نهر ها و سرزمین های سبز و هموار و پر درخت و میوه ،مناطقی آباد و دارای خانه ها و کاخ های بسیار ،و آبادی های به هم پیوسته ،در میان گندمزار ها و باغات خرم و پر از گل و گیاه ،دارای مناظری زیبا و پر آب در وسط باغستانی شادی آفرین و جاده هایی آباد قرار می داد به همان اندازه که آزمایش ساده بود پاداش نیز سبک تر می شد . اگر پایه ها و بنیان های کعبه ، وسنگ هایی که در ساختمان آن به کار رفته از زمرد سبز و یاقوت سرخ و دارای نور و روشنایی بود ،دل ها دیرتر به شک و تردید می رسیدند ..." 

 

پ.ن:

تا زمانی که شیرینی عبودیت را نچشیده باشی-در هر مرتبه ای- شیرینی و آرامش حاصل از حجاب ،در مرتبه بالاتر چادر و خیلی چیزهای دیگر را هم نخواهی چشید... حتی اگر هزاران کتاب بخوانی که تویش دانشمندان و روانشناسان خارجی – که خیلی از دانشمندان ایرانی بیشتر میفهمند!!- از جنبه های مختلف آن را تایید کرده باشند .

 








یک روز او به گرمابه شدی ،یک روز من!

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

گویند پدری دلسوز برای تعلیم و تربیت فرزنش استادی نیکو گرفتنکته بین .اول مهر شد و درس استاد آغاز گشت ...

بعد از سالی پدر فرزند را خواند تا پیشرفت او را بیازماید .اما با کمال تعجب دید، فرزند هیچ نیاموخته!  ازاو پرسید :فرزندم درس ها سخت بود مدرک داشتنیا تو نمی فهمیدییعنی چی؟ یا استادت چیزی نمیداستنکته بین ،گفت هیچ کدام پدر جان من سخت علاقه مند بودم و  استادم نیکو استادی بود و علامه اما ...

یک روز او بیمار گشتی و یک روز من یک روز و به گرمابه شدی،یک رو من ،یک روز او در خواب ماندی و یک روز من، و جمعه هم که درس و بحث تعطیل بود!

و حالا شده است حکایت آموزش و پرورش ما...!

زمانی حوزه های علمیه ما که محل درس و بحث بودند، جز در ایام عزاداری محرم و صفر تعطیل نبودند، زیرا که علم جایگاهی داشت و عالم مرتبه ای و عمر هم ارزشی اما ...

پ.ن :

والدین از روزی که خبر تعطیی پنج شنبه ها برای ابتدایی ها را شنیدند شدیدا اعتراض کردنددعوا اما وزیر محترم آموزش و پرورش و رئیس محترم جمهور  گفتند: چرا فقط ابتدایی ها !؟مگر بقیه دل ندارند که پنج شنبه ها تا لنگ ظهر بخوابند ؟!!  همه مقاطع تحصیلی  را تعطیل کنید ...

یک راهکار :حالا که دولت کوچک تر و کمی جمع و جور شده توصیه می کنم: برای اموزش پرورش دو وزیر انتخاب شود!! یکی برای رسیدگی به آسایش و رفاه معلمان و پرسنل ، یکی هم برای رسیدگی به وضعیت  تعلیم و تربیت دانش آموزان و مشکلات اولیای انها ...تا امر تعلیم و تربیت دانش آموزان بر زمین نماند وتعطیل نگردد .!

 

در مصاحبه گزینش از شخصی پرسیدند :چرا علاقه داری معلم شوی؟ گفت ،به سه دلیل : تیر ، مرداد ،شهریور !دوست داشتن

و امروزه علاقه به استخدام در آموزش و پرورش روز به روز بیشتر و بیشتر می شود...


نه چشم هایت را ببند ؛ نه فقط دعا کن ...

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 Daneshgah:

مادوتا سرمونو انداخته بودیم پایین و  مثل همیشه بند های کفمشون رو تماشا می کردیم گاهی هم برای رفع خستگی برای هم شکلک در می آوردیم  تا فیلم  تموم بشه خیر سرمون درس تحلیل فیلم نامه  بود و بعدش باید آنچه (ن)دیده بودیم رو تحلیل می کردیم . یکی از آخرین فیلم های ضد ایرانی که بیشتر صحنه هاش تو کاباره اتفاق می افتاد ! (و واقعا قابل دیدن نبود!) استاد بعنوان الگوی فیلمنامه نویسی برامون گذاشته بودند!

یادش به خیر اون روزهایی که با دیدن فیلم های گریفیث و ادیسون  سرخ و سفید می شدیم و در رو به هم م کوبیدیم و از کلاس بیرون می رفتیم ...

حالا اما نمایش این فیلم ها برایمان امری بدیهی شده طوری که هربار بعد از اتمام فیلم برای گریفیث و ادیسون خدابیامرزی می فرستیم !! (چون حالا میفهمیم فیلمای اونا چقدر  در مقابل این فیلم جدیدا  با حیا محسوب میشه !)

 

***

تیپش خیلی خاص بود طوریکه حتی تو دانشکده هنر تابلو شده بود. از زنجیر عجیب غریبی که از خودش آویزون می کرد تا دستمال گردن کذایی تا کفش و لباسش ... (بنا به اعتراف خودش دوره آموزشی مد می رفت !)  ، من تنها تعجب نکرده بودم اونقدر قیافش عجیب غریب بود که استادمون لقب" فشن" بهش داده بود ...!

.

.

استاد برگشت و با لبخند همیشگی ازش پرسید :خب جناب فشن چیکار می کنی ؟ چه خبرا ؟ کم پیدا شدی ؟

جواب داد : استاد دارم رو یه سریال ده قسمتی کار می کنم برای شبکه قران....!

Howze:

 

    -اتفاقا ما کارای جدی در زمینه فیلم سازی  تو حوزه کردیم کلاس های نقد فیلم گذاشتیم برای طلبه ها به صورت حرفه ای ،حرفه ای حرفه ای !

- گیرم تمام فیلم های دنیارو بصورت حرفه ای حرفه ای نقد کردن بعدش چی ؟ چرا تو حوزه ساخت فیلم وارد نمیشین ؟

- اتفاقا وارد شدیم کلاس فیلمنامه نویسی هم گذاشتیم برای طلبه ها فیلم نامه های عالی ای هم نوشتن !

- خب؟

- منتها فیلم نامه ها رو دستمون موند  کسی نبود بسازشون برای همین وارد حوزه نقد فیلم شدیم !

- خب چرا این اقایون خودشون  فیلم نمیسازن، کارگردانی نمی کنن ؟

- خب نمیشه که، تقدسشون زیر سوا ل میره !

- یعنی چی تقدسشون زیر سوال میره ؟؟

- یعنی باید برای ساخت فیلم یه کارایی انجام بدن که مناسب یک طلبه نیست ! مثل اینه که به شما بگن برو بازیگر بشو حاضری؟ !*

 

 

Daneshgah:

    

اینجا وقتی آخر کنفرانست بگویی :

 باز خوش به حال این موجود بدبخت که انتقامش رو ازخالقش دکتر فرانکشتاین گرفت ما که دستمون به خالقمون نمیرسه باید چی کار کنیم؟!!

برایت دست می زنند...

ولی وقتی آخر کنفرانست با موعود گرایی در سینما تمام بشود فریاد دانش جو ها بلند می شود که کدام امام زمان ؟ ما کسی رو بعنوان امام زمان قبول نداریم !!

اینجا استادها نه تنها نظام ،که امام حسین (ع) و عاشورا را هم زیر سوال می برند!

اینجا برای فهمیدن درس باید توی ماهواره  کلیپ های مایکل جکسون را دنبال کرده باشی!

در یک کلام اینجا دارند فیلمساز ضد نظام و لا مذهب تربیت می کنند. نه این که مسئولین دانشگاه ها این منظور را داشته باشند نه.

نه  استادش را دارند نه دانشجویش را !

پ.ن:

ادامه دارد ...

* گفتگوبا یکی از مسئولین فرهنگی حوزه !


الو الو ...خیش..خیشش ...از دانشکده هنر به انقلاب ...ما آماده ایم

بسم الله الرحمن الرحیم

فردا امتحان تدوین داریم ؛

صفحه ی 45 کتاب 400 صفحه ای گیر کردم  ...مخم هنگ کرده ...

.

فیلم هایی که پیش از انقلاب در روسیه ساخته شده بود عمدتا فیلم های تجاری " بزن بزن "بود و کارگردانان جوان انقلابی که خود را معلم و مبلغ سیاسی می دانستند و نه عامل تفریح و سر گرمی رایج ، نمی توانستند شیوه ی ساخت آن فیلم ها را بپذیرند .

از این رو دو وظیفه برای خود قائل بودند :

استفاده از رسانه فیلم به عنوان وسیله آموزش تاریخ و تئوری جنبش سیاسی خود به توده ها ،

و تعلیم نسل جوانی از فیلمسازان برای انجام این وظیفه .

.

.

.

این مفاهیم در قالب جاری قابل بیان نبود بنابر این فیلمسازان به تعریف قالب های جدید فیلمسازی  و تئوری پردازی متناسب با اهدافشان روی آوردند . که نتیجه آن تحول در عرصه مونتاژ بود .امری که آیزنشتاین از آن به عنوان مونتاژ ذهنی یاد می کرد .او بیان کرد :در حالی که فیلم سنتی عواطف را جهت می دهد  مونتاژ ذهنی علاوه بر این فرصتی ست برای  جهت دادن به کل فرایند فکری .

 

.

.

.

.

4 تا بودند ...

زهرا  ...

هنوز چادریه ...همون دختر شهیده رو می گم ...فیلمنامه ش در مورد یه بابای ریشو ی احمق مذهبی ه که نمی ذاره  پسرش ماهواره ببینه ... 19 شد جزو بالاترین نمره های کلاس!

رضا ...

هنوز ریش داره ... سر به زیرم هست بیشتر از روز اولی که اومده بود دانشگامون همون روزی که آبجی ش می گفت حتی وقتی با دخترا صبت میکنه سرشو بالا نمی آره ...امروز استاد پای تخته کاریکاتور یه روحانی کشید ازین روحانی های احمق حرف نفهم !! به همراه زن چادری احمقش که فقط دوتا چشم ازش دیده میشد .همه خندیدن و گفتن استاد بازم آخوند بکش ... ماسک زده بود نفهمیدم خندید یا اخم کرد آخر کلاسم کیفشو برداشت رفت ...سر به زیر تر از همیشه ...!

مریم ...

چادریه ... وقتی استاد کاریکاتور کشید ماسک نداشت روبروی استاد نشسته بود خنده شو دیدم . دیروز هم وقتی بچه ها داشتن سر سانسور فیلم برای اکران عمومیش حرف می زدن گفت اگه سانسور کنین من نمیام !! یعنی چی؟؟؟

زهره

  ...ترم  دوم حتی تو لابراتوار چاپ عکس چادرشو در نمی آورد ... دیروز  فیس تو فیس یکی از پسرای همکلاسی مون داشتن می گفتن می خندیدن ... پسره تا منو دید طوری که من نشنوم (؟) گفت این خیلی خوشش نمیاد دختر پسرا با هم حرف بزنن!! زهره جواب داد برو بابا اینا رو که ولشون کن اگر صیغه بخونی محرمم باشی خوششون نمیاد !

شایدم 5 تا ... 

مهتاب

گفت چند وقت پیش رفته بودن گردش علمی (سینما!) با بر و بچ .حسین بهش پیشنهاد داده ...گفتم خب مبارکه ... گفت پیشنهاد ازدواج نه ،پیشنهاد دوستی! گفتم مگه تا حالا با هم قهر بودین که حالا  پیشنهاد دوستی داده ؟؟! هنوز چادریه ...

علی ..

نمیدونستم مامانش دکتری الاهیاته اما از روی پیکسل شهید همتی که رو کیفش میزد می شد حدس زد چی به چیه ؟   خیلی هم سر کلاس سر به زیر نبود خیلی وقتا وقتی کسی رو اعتقاداتش راه میرفت جوابشو می داد ... جند روز پیش مطلبی رو که برا یه نشریه نوشته بود برام خوند مضمونش این بود که: دانشگاه پادگان نیست !! امر به معروف یعنی چی؟؟

شایدم هزار تا ...

 

الان ترم پنجه ...

اینجا دانشگاه جمهوری اسلامی ایرانه ...

همه درست شدن ...

آماده برای ساختن فیلم هایی برای دفاع از ایدئولوژی های انقلاب و اعتقادات اسلامی ...

 

پ.ن:

شخصیت ها وجود خارجی دارند فقط اسم ها عوض شده ...

موقشنگ ها که مو قشنگند و اعتقادات و مشی سیاسی شون مشخصه ؛ این هم از کچل ها ...

ادامه دارد ...


پیش فروش ساندیس های راهپیمایی 22 بهمن

    نظر

یکی از بزرگترین شرکت های تولید کننده آبمیوه در ایران که محصولات آن با نام "ساندیس" توزیع می گردد و اخیرا به بخش خصوصی واگذار شده است، طی صدور بیانیه ای نسبت به محصول خود نکاتی را متذکر شده و همچنین از این طریق اقدام به پیش فروش "ساندیس" برای راهپیمایی 22 بهمن امسال نموده است.

 

 

 

 

آمارها نشان داده است که وجود ساندیس در راهپیمایی های مردمی می تواند به مراتب تعداد مردم را افزایش داده و به نظر ما این برای استقلال هر کشوری که مدت ها است پیروزی را شکست نداده لازم و ضروریست.

ما آزمایشات خود را بر روی نمونه ساندیس بیش از سی کشور جهان انجام داده ایم که نتایج نشان داده است ساندیس هایی که توسط دولت ایران توزیع می شود مرغوب ترین و بهترین نوع ساندیس است چرا که توانسته است زن و مرد، پیر و جوان، نوجوان و کودک و حتی طفل شیر خواره را برای حمایت از نظام خود به راهپیمایی ها بکشاند اما ساندیس های سایر کشور ها از چنین تاثیر گذاری بر روی مردم برخوردار نبوده است.


 

 




حتی نمونه این تاثیر گذاری را در جنگ بین ایران و عراق می توان مشاهده کرد که مقامات ایران جوانها را با وعده "ساندیس" و "کمپوت" روانه جبهه ها می کردند که سر انجام به پیروزی ایران در آن جنگ و تنها به واسطه ساندیس ندیده های جنگ رفته منجر شد. بنا براین به وضوح می توان به قدرت ساندیس در معادلات سیاسی و در رفع بحرانهای اجتماعی پی برد."

ملت شریف ایران

حال که با لطف خدا و حمایت شما دنیا به رابطه ساندیس شرکت ما و راهپیمایی شما اذعان دارد و به حضور میلیونی شما در رهپیمایی ها به واسطه ساندیس پی برده است. برای بهره مندی فرد فرد شما از ساندیس های راهپیمایی پیش رو و به دلیل استقبال بی نظیر شما از ساندیس های راهیمایی 9 دی و کمبود ساندیس در برخی مراکز استانی و همچنین برای جلوگیری از ایجاد بازار سیاه و سفید و احیانا رنگی، اقدام به پیش فروش ساندیس های راهپیمایی 22 بهمن امسال می نماییم تا همگان با خیالی آسوده به فکر راهپیمایی بوده و به راحتی به ساندیس هایی با طعم دلخواهتان دسترسی پیدا کنید.

 

http://www.ammariyon.ir/fa/pages/?cid=6317